جدول جو
جدول جو

معنی ام یعلی - جستجوی لغت در جدول جو

ام یعلی
(اُمْ مِ یَعْ)
دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از کلبیه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ام لیلی
تصویر ام لیلی
شراب سیاه رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ سا)
دختر ابراهیم بن اسحاق حربی. زنی عالم و فقیه و صاحب فتوی بوده و به سال 328 ه. ق. در بغداد درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 229). و رجوع بتاریخ بغداد و قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود
دختر هادی و زن مأمون خلیفۀ عباسی بود (از الوزراء و الکتاب ص 237) (عقدالفرید) (عیون الاخبار)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ)
حسین بن عبدالعزیز بن محمد الشاعر المعروف به چالوسی بغدادی. مولد ششم ذی الحجه سال 374 هجری قمری و وفات پنجشنبۀ هشتم محرم 440. رجوع به کلمه شالوسی در انساب سمعانی شود
ابن هبّاریّه. محمد بن محمد بن صالح هاشمی عباسی. شاعر مداح خواجه نظام الملک. رجوع به ابن هباریه... و رجوع به محمد بن محمد بن صالح... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ ؟)
در کشف الظنون این کنیت بی قید دیگری آمده است و کتاب کفایه فی اصول الفقه را بدو نسبت کرده است و ظاهراً او همان ابویعلی حمزه بن عبدالعزیز سلاّ ر باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یَ ؟)
شاه مرغ. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ لَ)
قسم خوردن، شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفۀ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریۀ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
مصری. وی شیخی بوده در ملک شام و روم و مریدان بسیار بر او جمع آمده بودند اما چون مردی منصف بوده جمعی از مریدان خودرا که مستعد بودند با ایشان گفت که اگر شما طالب حقید من نیز طالبم و مرشدی نیافتم که پیش او سلوک کردمی اکنون در واقعه دیدم و در شهادت نیز می شنوم که در خراسان مرشدیست مکمل برخیزید تا برویم و او را دریابیم و در خدمت مرشدی روزی چند سلوک کنیم و از آنچه خلق بما گمان می برند چیزی حاصل کنیم. القصه بنابرین قضیه آمده و در حلقۀ مریدان شیخ رکن الدین علاءالدوله قدس سره داخل شد با جمعی از اصحاب خود شیخ فرمود که ارادت ایشان بتو بعد از این ارادت منست و وساطت تو درمیان ایشان را سود کند چه بنزدیک من میان شیخ و مصطفی صلی الله علیه و سلم هرچند که خرقه بیشتر راه روشن ترو سلوک بر او آسان ترست بخلاف اسناد حدیث که آنجا هرچند واسطه کمترست حدیث صحیح تر است چه آنجا که خبرست هرچند واسطه بیشترست احتمال تغیر بیشتر بود اما اینجاخرقه است هرچند که نور مشایخ بیشتر بود راه روشن تر بود و مدد ایشان بیشتر بود. روزی حکایت منصور حلاج درافتاد اخی علی مصری از حال وی استفسار کرد حضرت شیخ بعد از آن که در باب وی سخنان بسیار فرمودند گفتند درآن وقت که مرا حال بود و بزیارت وی رفتم چون مراقبه کردم روح او را در علیین یافتم در مقام عالی. مناجات کردم و گفتم خداوندا این چه حالت است که فرعون اناربکم الاعلی (قرآن 24/79) گفت و حسین منصور اناالحق گفت هر دو دعوی خدائی کردند روح حسین منصور در علیین و روح فرعون در سجین درین چه حکمت است ؟ در سر من ندا کرد فرعون بخودبینی افتاد و همه خود را دید و ما را گم کرد و حسین منصور همه ما را دید و خود را گم کرد بنگر چه فرق باشد. (نفحات الانس جامی چ هند ص 287) ، اسبان، مردان بسیارخیر، جمع واژۀ خیّر. مردان بسیارخیر و نیکوکارو دین دار. (منتهی الارب) ، اخیار قوم، افاضل، اماثل، نظایر قوم، صاحب مؤید الفضلاء گوید: اخیار، برگزیدگان. و آن هفت تن اند منجملۀ سیصدوپنجاه وشش مردان غیب. و در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: بفتح الف، جمع خیر است. و در اصطلاح سالکان، اخیار هفت تن را گویند از جملۀ سیصدوپنجاه و شش مردان غیب. کذا فی کشف اللغات و نیز در آن در بیان لفظ اولیاء واقع شده که اخیار سیصدتن اند و ایشانرا ابرار نیز خوانند و در لفظ صوفی توضیحات بیشتری درین باب داده خواهدشد ان شأالله تعالی. و مؤلف فرهنگ آنندراج گوید: در اصطلاح سالکان اخیار آنرا گویند که هفت تن انداز جملۀ سیصدوپنجاه وشش تن مردان غیب. در خلاصهالاثر از خطیب بغدادی و ابن عساکر نقل میکند که از کنانی نقل کردند: النقباء ثلثمائه و النجباء سبعون و الابدال اربعون و الاخیار سبعه و العمد اربعه و الغوث واحد. فمسکن النقباء المغرب و مسکن النجباء مصر و مسکن الابدال الشام و الاخیار سایحون فی الارض و العمد فی زوایا الارض و مسکن الغوث مکه فاذا عرضت الحاجه من امرالعامهابتهل بها النقباء ثم النجباء ثم الابدال ثم الاخیار ثم العمد فان اجیبوا والا ابتهل الغوث فلاتتم مسئلته حتی تجاب دعوته: پدر او از اخیار عباد و احبار عباد و اقطاب زهاد بود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لَ لا)
دختر مره بن مسعود ثقفی یا ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی. از زنان امام سوم حسین بن علی (ع) و مادر علی اکبر بود، و او بیشتر به لیلی مشهور است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 239) ، داهیه. با ذال معجمه نیز دیده شده. (از المرصع)
دختر رواحه انصاری، زن ابولیلی و مادر عبدالرحمان بن ابی لیلی. از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 277 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
زرافه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لَ لا)
می سیاه گون. (منتهی الارب). شراب، و گویند شرابی که رنگ آن سیاه باشد. (از المرصع). شراب سیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ وَ لَ)
عقبه و تل. (از المرصع). وعله به معنی جای بلند از کوه و صخره است. (از اقرب الموارد) ، گزیدگان. خیار. اخیار. افاضل: خصم اماثل، فرومایگان باشند. (کلیله و دمنه). کعبۀ علماء و اماثل...، و همگی ارباب هنر و بلاغت جانب او شناختندی. (کلیله و دمنه). افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 276).
- اماثل و اقران، نظایر و همسران
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ هََ لا)
در اصطلاح صوفیه، عبارت از لوح است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به لوح شود
لغت نامه دهخدا
نام دهی است از طسوج جبل (قم) . (تاریخ قم ص 118 و 136)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(لَ یَ زَ)
منسوب به لم یزل. جاودانی. همیشگی. سرمدی:
بقا و عمر ورا در صحیفۀ ازلی
به خط لم یزلی ’دام عالیا’ دیدن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا